نویسنده مطالب زیر: اسماعیل منیری
میدونی........
|
چهارشنبه 87 مرداد 30 ساعت 12:5 عصر |
چهار نفر بودند. اسمشان:همه کس، یک کسی، هرکسی، هیچ کس. کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند. هرکسی می توانست این کار را بکند،اما هیچ کس این کار را نکرد. یک کسی عصبانی شد، چرا که این کار، کار همه کس بود، اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد. سرانجام داستان این طوری تمام شد که هرکسی یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس اون کارو نکرد...
|
|
نظرات شما ( ) |
|

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|