ازهمه کس بریده ام تا به خدا رسیده ام
مهربشر نمی خرم رحمت حق چودیده ام
نازترین نیا زها ، بودن با نیا ز بود
من به اله بی نیاز با دل خود رسیده ام
شاکرلطف حق منم، تا که به خدمتی رسم
اوکه جوازعالم است من به کجا رسیده ام
مکتب ومدرسه ترا ، پیرمغان ز او ترا
من که زجام این جهان به منتهی رسیده ام
من چه غرورکرده ام؟ریشه دوانده دردلم
خود ارنی ولن تری زگوش اورسیده ام
قامت بی ساز دلم در قلمت حصار شد
ای شه بی حصرونفر تا نگهت رسیده ام
مرشد حق من تویی،واسطه را من چکنم
موج طراوتم دهی من به جرس رسیده ام
گله بی رقیب را ، حمله گرگ ومیش را
من چه نهایتش دهم تا به خمت رسیده ام
کس نشمردمرحمت،روح جهانی ای حمد
ازکه سراغ گیرمت،من به خودت رسیده ام
من به تمنای تو دل تا به هوس کشیده ام
دست به دست من بده تا به حذررسیده ام
رمز سماع در رگم ، شوق چکیده ازکفم
تا به جهان سبز تو با عظمت رسیده ام
راه خطا تو بسته ای ،عین شراب بر لبم
از همه کوزه ها پرم تا به لبت رسیده ام
نقل به کام گشته ام ،مهره نشانه گشته ام
تا که به کوی بی کسان بینفسم رسیده ام
پاک کن این رنگ سیه،جلوه کن ای مرشد ومه
من که در این سوز گنه به اصفیا رسیده ام
تا به کی ازخصم درون،دود به ریش دل کنم
من که به ساحت نظر به لطف حق رسیده ام
|